از اسپرم همایونی تا مدل الهی اش

تو قصه ها اومده که در روزگار قدیم و در مزرعه ای ، موشی و ماری و گاوی و عنتريو  خروسی و ده تا مرغ و روباهي درمزرعه ای زندگی می کردند . روزی همسر مالک مزرعه که از شیطنت های موش خسته شده بود تله موشی خریداری کرد و اون رو صاف گذاشت دم در لونه موش . موش برای درخواست کمک می ره سراغ بقیه . گاو که اصلا نمی دونست تله  چیه ، یه ما ما هستیمی تحویل موش داد و  به خوردن علفش ادامه داد . خروس بادی به غبغب انداخت و گفت که تو بعضی وقت ها به گندم های نهار من هم دستبرد می زنی اگه تو نباشی تمام گندم ها رو می تونم خودم به تنهایی بخورم و بد فکری هم نیست که از شر تو راحت بشیم . نماينده مرغ ها گفت كه ما تعدامون خيلي زياد هست و اصلا احساس خطر نمي كنيم . عنتر گفت که ما كه اصلا خودمون بالانشينيم ، عزیز دردانه و حيوون خونگي خانم هستیم و خانم هم تله رو از یه مدلی تهیه کرده که رو ما تاثیری نداره . مار دندون زهر آلودش رو نشون داد و گفت که من خودم مسلح هستم و هنوز کسی که بتونه واسه من تله بذاره از مادر زاییده نشده خلاصه موش ناراحت و افسرده به لونه اش برمیگشت که ناگهان صدای جیغی شنيد .

صداي جيغ صاحب خونه بود . گويا مار حواسش نبوده و دمش رو تو تله جا گذاشته بوده ، عصباني شده و خانم خونه رو نيش زده . موش سريع خودش رو رسوند به دم لونه و ديد كه پسراي بانو دخل مار رو هم در اوردن . همسايه ها كه خبر دار شدند سريع شال و كلاه كردن و اومدن به عيادت خانم خونه و چون تو خونه غذايي نبود خروس رو كشتن و گوشتش رو دادن به مهمونا . دو روز بعد بانو در اثر نيش مار از دنيا رفت و روباه نفس راحتي كشيد . خلاصه براتون بگم كه گاو رو هم كشتن و هزينه فروش گوشتش رو صرف مراسم عزاداري كردند و مرغ ها هم صرف شام مهمون ها شدند . عنتر هم چون صاحبش از دنيا رفته بود با لگد از خونه بيرون انداخته شد .

حالا حكايت جنبش سبزي ها و اصلاح طلب هاي خودمونه . من نديدم كه زماني كه بحث اسپرم همايوني مطرح شد كسي از اين دوستان به بحث تنها به عنوان يك شوخي ساده نگاه كند و از ادامه دار شدن آن جلوگيري كند . من نديدم كه از حمله به ساير گروه ها خشنود نباشند و در اين بحث ها مشاركت نداشته باشند . چرا ؟  چون ما امروز در اكثريت مطلق هستيم ؟ عزيزان من تمام اين ساير گروه ها خود زماني اكثريت مطلق بودند ! و ما هم هميشه اقبال عمومي را با خود نخواهيم داشت . اين شتر در خانه ما هم خواهد خوابيد . روزي فرا خواهد رسيد كه صرفا در نوستالوژي گذشته زندگي مي كنيم و نسل جديد به ما و ايده هايمان مي خندند ! نسل جديدي كه چند سال بعد خود مضحكه نسل بعد تر خواهند بود . در برابر حمله نامنصفانه به ساير گروه ها بي تفاوت نباشيم . ما همه ايرانياني هستيم كه در يك خانه زندگي مي كنيم . ما همه خواهان ايراني بهتر هستيم . ايران سرزمين بهتر نخواهد شد مگر با احترام به عقايد ديگران . من بايد ياد بگيرم كه در صورت هوادار گروه ديگر حتي اگر زماني به سمت هم اسلحه كشيده ايم ، لبخند بزنم . اين لبخند مقدمه اصلاح رفتار هاي نادرست گروه بغل دستي خواهد بود .  و اگرنه ... هيچ گاه به هدف مقدس خود نخواهيم رسيد و اگر زماني هم برسيم ، پس از مدتي خود ولي فقيه تازه تري و شاه از نو بر آمده اي و گروه مسلح تجهيز شده تري خواهيم بود . ما كه به اسپرم مقدس بيشتر از يك لبخند ساده خنديديم پس نبايد گله گذار باشيم كه چرا سايرين در مواجه با عبارت اسپرم الهي قهقهه سر دادند .