۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۵, جمعه

اشکال از خزعلی ها نیست، اشکال از ماست که همچنان منتظریم یک اسلام گرا برایمان آزادی به سبک غرب بیاورد


این جمله را ساکنین ایران بارها شنیده اند ، مواظب باشید زمانی که عوامل فراری سلطنت طلب و منافقین برای شما هورا می کشد در حال گل زدن به دروازه خودی هستید . جملاتی که بارها از زبان آیت الله خامنه ای و همفکران وی شنیده شده است . جمله ای خنثی و بدون تاثیر که برای فعالین آزادیخواه درون ایران  بی معنی است . ایرانیان خارج از کشور که هنوز به کشور عشق می ورزند و نسبت به اتفاقات درون ایران حساس هستند اولا همگی سلطنت طلب و منافق نیستند (و از این درگذریم که این دو اصطلاح در حال از دست دادن بار منفی سابق هستند ) و در ثانی همپوشانی عقاید مسئله عجیب و اشتباهی نیست . خارج نشینان ایرانی هستند ، بیگانه نیستند و حق دارند به تعریف و تشویق هم فکران خود در داخل بپردازند. اما اگر آیت الله خامنه ای و اطرافیان از اندکی هوش بیشتر برخوردار بودند و جمله فوق را به شکلی دیگر بیان می کردند که اندکی چاشنی واقعیت نیز به همراه داشته باشد شاید تاثیر بیشتری بر فعالین درون کشور می گذاشتند و می توانستند موجبات انشقاق داخل نشینان و خارج نشینان را بهتر فراهم آورند . اگر چنین مفهومی را کار می کردند : " مراقب باشید عوامل سلطنت طلب و منافقین تنها زمانی برای شما هورا خواهند کشید که دقیقا در راستای اهداف آن ها عمل کنید . پس به این ها دل نبندید ، اهمیت ندهید ، پشتوانه نسازید و بزرگ نکنید که کافی است قدمی بر خلاف میل آن ها بردارید، نظری بر خلاف نظر آن ها بگویید تا یک شبه شما را از عرش اعلی به زمین گرم بکوبند"
عبارت دوم دور از واقعیت نیست و تاثیر مخرب تری نسبت به فرم اول خواهد داشت . اما چرا چنین واقعیت تلخی شکل گرفته است ؟
برای این که بتوانم به این پرسش پاسخ دهم باید بتوانم خود را به جای یک ایرانی خارج نشین قرار دهم . تصور می کنم که من یک ایرانی هستم که سی سال پیش مجبور به ترک وطن شده ام . در سی و سه سال اخیر جمعیت بزرگی از ایرانیان مجبور به ترک وطن شده اند . زندگی در غرب هر چند سختی های خاص خود را داشته باشد آن ها را با سبک جدیدی از زندگی آشنا کرده است . زندگی در کشوری با سطح رفاه بالاتر و سبک زندگی بسیار آزاد تر. سال ها زندگی در غرب شیوه نگرش را به دنیا عوض می کند و متاسفانه همه ما تصور می کنیم که همه آن گونه به دنیا می نگرند (و یا باید بنگرند ) که ما می نگریم . ما بیرون از ایران زندگی می کنیم ، منبع درامد ما در خارج از جمهوری اسلامی است ،ما مشتاقانه اخبار مربوط به تحریم های خرد کننده اقتصادی و سوء مدیریت حاکمان را دنبال می کنیم .تنها تاثیر احتمالی تحریم ها در زندگی ما افزایش قیمت بنزین است و از دید ما سوء مدیریت و اشتباهات حاکمان نه تنها بد نیست بلکه چون جمهوری اسلامی را به سقوط نزدیک می کند بسیار مثبت است و نباید تلاشی در جهت اصلاح روش ها صورت پذیرد (چرا که موجب طولانی تر شدن عمر جمهوری اسلامی می گردد ) . از این نکته غافل می شویم که بر خلاف ما(که در خارج از سیستم زندگی می کنیم) یک ایرانی مقیم ایران نمی تواند نسبت به وقایع بی تفاوت و در حال قهر بماند و تلاشی در جهت بهبود اوضاع انجام ندهد . این تفاوت دیدگاه که به دلیل تفاوت در تاثیر پذیری از کارکرد سیستم اتفاق می افتد و همچنین تنبلی خودمان که حال و حوصله شکل دهی یک جریان منسجم و عمیق که از مبنی فکری ای خارج از ایران تغذیه شود را نداریم ، موجب شده است که ناخود آگاه در حال سوء استفاده از حرکات درون ایران باشیم.
به عنوان مثال ما از رانندگان معترض شرکت واحد در تهران حمایت می کنیم اما آیا هیچ کداممان می دانیم که خواسته های این ها دقیقا چه بوده ؟ و یا چون صرفا چون اعتراض این ها حرکتی در برابر جمهوری اسلامی است از آن ها حمایت کرده ایم ؟ متاسفانه گزینه دوم صحیح است . ما متوجه نیستیم که خواسته های این ها که در درون سیستم زندگی می کنند و زندگیشان در زیر فشار تحریم ها و سوء مدیریت ها در حال فروپاشیدن است آزادی همجنس گرایان نیست ! بلکه حقوقی عادلانه است که در جلوی زن و بچه سر افکنده نباشند. ما مطابق تصورات ذهنی خود آن ها را قهرمانان سکولاریزم تعریف می کنیم و طبیعی است که بر فرض اگر زمانی یکی از رهبران سندیکای رانندگان از دهانش در رفت که اسرائیل باید از نقشه جغرافیا حذف شود وی را متهم به جاسوسی برای جمهوری اسلامی کنیم . مقصر عضو سندیکای رانندگان تهران نیست ، مقصر ما هستیم که به علت عدم همت در تشکیل گروهی متعلق به خودمان آویزان هر گروهی می شویم که با حاکمیت جمهوری اسلامی دچار مشکل است و چون آن گروه متعلق به ما نیست و بر اساس خواسته ها و واقعیت های دیگری عمل می کند ،عاقبت همپوشانی کامل را با ما از دست خواهد داد و ما نیز تصور می کنیم که آن ها به ما و یا به ایران خیانت کرده اند و شروع به متهم کردنشان به مزدوری می کنیم . و یا به زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی نگاه کنید . اکثر قریب به اتفاق این ها مسلمانند ، بسیاری از آن ها حتی نماز شب می خوانند اما ما تنها به این علت که مخالف جمهوری اسلامی هستند آن ها را زیر مجموعه خود فرض می کنیم . در صورتی که این گونه نیست . با وجود تشابهات فکری کنش های این ها چه به عنوان یک مسلمان ، چه به عنوان فردی ساکن ایران متفاوت از ماست و آن گاه کافی است که سخنی بر خلاف نظر ما بگویند تا به مانند یک خائن با آن ها برخورد کنیم.

اما چه باید کرد ؟ با به عنوان یک ایرانی ساکن غرب احتمالا دیگر چندان مقید به دین و مذهب نیستیم ، معتقدیم که دوران مذهب تمام شده است و باید صرفا به عنوان خرافه ای که تنها در اندرونی خانه ها یافت شود با آن برخورد شود .قادر به لمس آن چه در ایران می گذرد نیستیم و گذر زندگی ما ارتباط چندانی با تحولات درون ایران ندارد و در نتیجه و متاسفانه دچار این توهم هستیم که این ما هستیم که حق مدیریت و هدایت جریان های درون ایران را داریم . و اشتباه بزرگ از این جا شکل می گیرد . اگر ما خواهان جامعه ای کاملا سکولار و غیر مذهبی هستیم نباید به کنش گران فعلی ایران دل ببندیم .اگر هم دل می بندیم نباید به هیچ عنوان حق مالکیتی برای خود متصور شویم . کسی که زندگی اش در زیر فشار اقتصادی در حال فروپاشی است ، کسی که تباهی ایران را از نزدیک میبیند و لمس میکند متفاوت از ما فکر می کند و عمل می کند و به همین دلیل است که در کمال تعجب و حیرت تصور می کنیم که برخی در درون ایران در حال خیانت اند .  اما آن ها در حال خیانت کردن نیستند آن ها در حال زندگی در خانه ای هستند که در حال تباهی است و برای همیشه نمی توانند نسبت به این تباهی بی تفاوت بمانند .بهترین راه حل برای ما این است که به عنوان گروهی متحد با اسلام گرایان سکولار درون ایران (و نه به عنوان گروهی دارای جایگاه بالاتر پدرانه )، به ایفای نقش بپردازیم ، به جای استفاده از پایگاه گروه های کارگری ، سیاسی و ... درون ایران خود سعی در ایجاد گروهی سکولار در درون ایران نماییم . به مسلمان ها برای ایجاد یک جامعه کاملا غربی دل نبندیم چرا که در نهایت این ها چیز دیگری می خواهند . شاید امروز غیر ممکن به نظر برسد اما ما حق نداریم و دور از اصول اخلاقی است که تنها تا زمانی که دقیقا در راستای تفکر ما فعالیت می کنند برایشان هورا بکشیم و در غیر این صورت بر زمینشان بزنیم . راه سخت تری در پیش داریم چرا که تا کنون تنبلی کرده ایم اما لحظه ای خمینی و جمله مشهورش را در نظر آورید که در دهه چهل بر زبان آورد : " سربازان من در گهواره ها هستند "

هیچ نظری موجود نیست: