۱۳۹۱ تیر ۱۲, دوشنبه

احمدی نژاد جان تنها این تپه مانده ! سال آخری این تپه را هم گل کاری بفرما و بعد برو !




می دونم خودت رو به خریت زدی و در واقع نیستی . اگه ایران تو این سی سال دو سیاستمدار به خودش دیده باشه ، اولیش اکبر کوسه هست و دومیش محمود شپشو . خودت رو دست کم نگیر . تو این هفت هشت سال کمتر تپه ای از گل کاریت در امان بوده . این همه بیش فعالی از همه بر نمی آید . البته از حق نگذریم گل کاری های خوب هم کم نداشتی . چه کسی می تونست این همه آخوند ها رو خوار و ذلیل کنه و رسما از حکومت بندازشون بیرون و هر روز محدودترشون کنه ؟ چه کسی جرات داشت که سوخت رو سهمیه بندی کنه و جلوی قاچاق ملیون ها لیتر بنزین رو به خارج بگیره ؟ چه کسی به مخیله اش خطور می کرد که یک بار برای همیشه اقتصاد ایران رو از شر سوبسید های نفتی نجات بده ؟ درسته که همه رو در زمان اشتباه ولی به هر حال انجام دادی . یک کار دیگه هم مونده . این یکی رو هم انجام بده و بعد برو ! شاید رایی هم برای مشایی جون و فرقه انحرافی اش جمع شد . طرحش هم آماده است و مدت هاست که خاک می خورد و فقط به آدم احمق و تخم گنده ای مثل تو نیاز دارد تا اجراییش کند . بیا و تو یه طرح ضربتی در مدت یکی دو هفته هر چی افغانی تو ایران هست رو بریز تو افغانستان ! برای این کار باید امکانات کشور بسیج بشن . بیرون کردن سه ملیون نفر تو نیم ماه کار کمی نیست ، و حتما دولت افغانستان اعتراض خواهد کرد . احتمالا فحش و فضاحت هم زیاد خواهی شنید ولی به تخمت ! فوقش مقام معظم میاد و تو یه خطبه خواهان این میشه که با همسایگان مسلمان افغانی به صورت انسانی و قانونی برخورد بشه . ولش کن ... بعد از خطبه هم یکی دو هفته دیگه فرصت خواهی داشت . اگه بتونی این طرح رو تو کمتر از دو هفته و با تلفات زیر چهار رقم (زیر نیم درصد) اجرا کنی مطمئن باش که خطر زیادی تهدیدت نمی کنه . از برداشتن سوبسید بنزین و نون که خطرناک تر نیست . فوقش یه استیضاح نیم بند و یه پوزش و یه فرصت دیگه برای به سخره گرفتن مجلس ، فوقش قول می دی که به صورت قانونی به وضعیت افغانی هایی که حالا اون ور مرزن رسیدگی کنی . قولم که بلانسبت مثل بادی می مونه که برای عوض کردن فضا خارج می شود . عوضش دیگه این سه ملیون افغانی اون ور مرزن ! جان تو بیا و این یکی تپه را هم گل کاری بکن و بعد برو . این همه فحش خوردی دو سه تا هم روش . کلی می تونی با این کارت خبر ساز بشی . می تونی در صدر اخبار قرار بگیری . حتی می تونی این سه ملیون مرد و زن و بچه رو نیروی کار فرض کنی و اعلام کنی که سه ملیون فرصت شغلی ایجاد کرده ای و سه ملیون رای اضافه برای مشایی بخری . یه کم رو این پیشنهاد فکر کن . پیشنهاد خوبیه و اجراش فقط از کسی مثل تو بر میاد که در عین باهوشی خود را به احمقی زده است

۱۳۹۱ خرداد ۲۷, شنبه

در خواست از فرزندان میر حسین موسوی:در دیدار بعدی از وی بپرسید که آیا شورای هماهنگی راه سبز امید را به عنوان نماینده خود به رسمیت میشناسد؟



مدت هاست  که از حصر میر حسین موسوی می گذرد .پس از قطع ارتباط میر حسین با مردم ، جنبش سبز هیچ گاه نتوانسته است به مانند سابق به کنش بپردازد .  یکی از عوامل این امر به اعتقاد برخی از دوستداران این جنبش وجود شورای هماهنگی راه سبز امید است که از طرفی خود را نماینده میر حسین موسوی میداند و از طرف دیگر با فراخوان های بد موقع و اشتباه ، عدم انعطاف در تاکتیک ها ،عدم تحرک جدی در جهت برقراری ارتباط موثر با مردم درون ایران، عدم فعالیت در زمینه سازمان دهی و ایجاد رویش در نیروها و ... موجبات پژمرده شدن این جنبش را فراهم آورده است . سوال مهمی که این وسط بدون پاسخ مانده است این است که آیا میر حسین موسوی از وجود این شورا اطلاع دارد و آن ها را نماینده خود می داند و عملکردشان را تایید می کند ؟
این سوال بسیار مهمی است و پاسخ میر حسین مشخص خواهد کرد که آیا در کم کاری ها و اشتباهات فاحش شورای هماهنگی راه سبز امید عمدی در کار بوده است و اعضای این شورا خائنین به خون مردم این سرزمین و عامل جمهوری اسلامی هستند ؟ و یا این که مواضع و رفتار این شورا صرفا یک سری اشتباهات رهبری است .

۱۳۹۱ خرداد ۲۲, دوشنبه

جنبش سبز هنوز زنده است چون ما هنوز زنده ایم



سه سال گذشت ، دوست داشتنی که سه ساله شده باشد لاجرم عشق است . و عشق تا زمان زنده ماندن عاشق و معشوق زنده می ماند و هیچ گاه نمیمیرد. عاشق که یک ملت هفتاد ملیونی است و معشوق که کشوری سوخته در چنگال بی تدبیری عده ای بیخرد ا.
عشق به مانند شمعی است که اگر روشن شد ، می سوزد و میسوزاند اما تا به وصال نرسد هیچ گاه خاموش نمی شود . شاید شعله اش در طوفان حوادث زمانه کمرنگ شود اما شعله ، شعله میماند . روشن کردن این شمع کار هر کسی نیست . چه بسا بسیاری که در آرزوی تجربه عشق عمری تلف کرده اند و در آرزوی آن مانده اند.
پس همین که بعد از سی سال جنبش سبز توانسته است عشق و امید به ساختن دوباره کشور را در دل این مردم زنده کند ، موجب همراه شدن بسیاری چون من که مدت ها بود عشق را از یاد برده بودند شود را دوست می دارم و می پرستم . فرصت عاشقی ، فرصتی است که نصیب هر کس نمی شود . عشق با وصال کامل می شود اما حتما نباید با وصال همراه باشد تا لذت بخش گردد ، مسیر رسیدن نیز بسیار چشم نواز و دلپذیر است
امشب سالگرد شروع یک خواستن و یک دوست داشتن چند ده ملیونی است که بعد از سه سال من از آن به "عشق سبز" و نه جنبش سبز یاد می کنم . یادش گرامی و خاطرش جاویدان . به امید وصالش اما به سلامتی یاد و فراقش که چقدر شیرین و روحیه بخش است و خون را در رگ های انسان به گردش در می آورد

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۵, جمعه

اشکال از خزعلی ها نیست، اشکال از ماست که همچنان منتظریم یک اسلام گرا برایمان آزادی به سبک غرب بیاورد


این جمله را ساکنین ایران بارها شنیده اند ، مواظب باشید زمانی که عوامل فراری سلطنت طلب و منافقین برای شما هورا می کشد در حال گل زدن به دروازه خودی هستید . جملاتی که بارها از زبان آیت الله خامنه ای و همفکران وی شنیده شده است . جمله ای خنثی و بدون تاثیر که برای فعالین آزادیخواه درون ایران  بی معنی است . ایرانیان خارج از کشور که هنوز به کشور عشق می ورزند و نسبت به اتفاقات درون ایران حساس هستند اولا همگی سلطنت طلب و منافق نیستند (و از این درگذریم که این دو اصطلاح در حال از دست دادن بار منفی سابق هستند ) و در ثانی همپوشانی عقاید مسئله عجیب و اشتباهی نیست . خارج نشینان ایرانی هستند ، بیگانه نیستند و حق دارند به تعریف و تشویق هم فکران خود در داخل بپردازند. اما اگر آیت الله خامنه ای و اطرافیان از اندکی هوش بیشتر برخوردار بودند و جمله فوق را به شکلی دیگر بیان می کردند که اندکی چاشنی واقعیت نیز به همراه داشته باشد شاید تاثیر بیشتری بر فعالین درون کشور می گذاشتند و می توانستند موجبات انشقاق داخل نشینان و خارج نشینان را بهتر فراهم آورند . اگر چنین مفهومی را کار می کردند : " مراقب باشید عوامل سلطنت طلب و منافقین تنها زمانی برای شما هورا خواهند کشید که دقیقا در راستای اهداف آن ها عمل کنید . پس به این ها دل نبندید ، اهمیت ندهید ، پشتوانه نسازید و بزرگ نکنید که کافی است قدمی بر خلاف میل آن ها بردارید، نظری بر خلاف نظر آن ها بگویید تا یک شبه شما را از عرش اعلی به زمین گرم بکوبند"
عبارت دوم دور از واقعیت نیست و تاثیر مخرب تری نسبت به فرم اول خواهد داشت . اما چرا چنین واقعیت تلخی شکل گرفته است ؟

۱۳۹۱ فروردین ۱۶, چهارشنبه

اختلاف مخالفین جمهوری اسلامی از جنس همان چهار نفری است که رفتند انگور بخرند !

گویند که در قرعه کشی بانک ملی 10 دلار به صورت مشترک به چهار نفر ایرانی ، آمریکایی ، فرانسوی  ، آلمانی  رسید . این چهار تا دوست هم به سرعت ده دلار رو از بانک گرفتند و سوار بر موتور به سمت بازار رفتند . در بازار ایرانی به دوستانش گفت که من هوس انگور کرده ام که میوه ای بسیار لذیذ است و آب خوشمزه ای دارد . آمریکایی اخماش رو تو هم کرد گفت : نو نو ! آی هو ا نیو فروت فور یو . وی میک واین فرام ایت . ایتس گراپس ! فرانسوی که تا حالا اسم انگور و گراپس به گوشش نخورده بود گفت که ده دلار رو بدن و رایسین بگیرن و حتما حدس زده اید که رفیق آلمانی هم تقاضای ترابن نمود . خلاصه کم کم اختلاف نظر شکل جدی تری به خود گرفت و کار به زد و خورد و بزن بزن کشید. در همین حال مرد پیری با ریش های دراز و عینک دودی که از عرض خیابان می گذشت به آن ها رسید و گفت : ای عزیزان !! شما هم که مثل اپوزسیون جمهوری اسلامی دچار مشکل زبان نفهمی هستید . هر چهار نفر یک میوه می خواهید و یک مقصود در سر می پرورانید . چهار دوست سابق این جمله که شنیدند ، ده دلاری وانهاده ، جامه ها بدریدند و سر بر بیابان نهادند . چند دقیقه بعد مردی انگلیسی از راه رسید و ده دلاری مچاله شده را از روی زمین برداشت و با آن عصاره مانده انگور خرید و خنده ها بزد.


۱۳۹۰ اسفند ۲۹, دوشنبه

ماحصل سال نود برای جنبش سبز چه بود ؟ سال نود ویک چه وقایعی را انتظار می کشیم؟

 وقایع سال نود را از دو نگاه می توان بررسی کرد :
 نگاه اول نگاه درون گراست . جنبش آزادیخواهانه مردم ایران چقدر توانست در جهت رسیدن به اهداف خود تلاش کند ؟ اگر پاسخ در چهارچوب کادرسازی ، شرکت و شکل دهی به نافرمانی های مدنی ، گسترش و تعمیق ارتباط با بدنه جامعه و ... باشد پاسخ چندان دندان گیر نیست .اما اگر از دید حاکمیت نیز پرسیده شود که حاکمیت چقدر توانست در این سال شکاف میان ملت و دولت را پر کند ؟ چقدر توانست مشروعیت از دست رفته اش را بازسازی کند ؟ نه تنها پاسخ دندان گیر نیست بلکه می توان گفت که ریزش دندان های جمهوری اسلامی شدید تر هم شده است . به نظر می رسد که مبارزه نیروهای آزادیخواه و جمهوری اسلامی به یک نقطه تعادل و فرسایشی رسیده است و در ادامه هیچ کدام از طرفین قادر به تحرک آنچنانی به نفع جبهه خودی نیست .
نگاه دوم نگاهی برون گراست . تحولات بین المللی تا چه حد توانسته است جمهوری اسلامی را ناتوان کند ؟ پاسخ به این سوال مثبت است . ساختار های اقتصادی در سال نود به شدت تحت فشار قرار گرفته اند و رو به نابودی هستند . همچنین خطر حمله نظامی جمهوری اسلامی را به شدت تهدید می کند . این وضعیت جمهوری اسلامی را هر روز به لبه پرتگاه نزدیک تر می کند . و این رژیم به زودی مجبور خواهد شد که یا بازی قمار و انتحار مبارزه و ماندن تا آخرین لحظه را انتخاب کند، یا وارد معامله بزرگ با غرب شود و یا با دادن امتیازاتی مردم و بدنه اجتماعی را با خود همراه کند .
انتخاب مسیر اول از سوی حاکمیت احتمالا منجر به رویارویی سخت میان غرب و ایران خواهد شد و در این صورت نقش جنبش بیشتر نظاره تا زمان ضربه اول خواهد بود . و پیش بینی شرایط پس از آن بسیار سخت است.
انتخاب حالت دوم بدترین شرایط ممکن را پیش روی مردم ایران خواهد گذاشت . حالتی که با نامه نگاری های اوباما و خامنه ای کلید خورده است. رژیم بر سر برنامه هسته ای به توافقاتی با غرب می رسد . برنامه هسته ای متوقف می شود و متعاقب آن غرب چشمش را بر روی سرکوب داخلی خواهد بست . فردای معامله بزرگ روزهای سخت باقی مانده نیروهای آزادیخواه درون ایران شروع خواهد شد . جمهوری اسلامی تلاش خواهد کرد در فرصت به دست آمده به سرعت باقی مانده عناصر بی بصیرت ، متمایل به سبز ، فعالین فرهنگی سیاسی و ... کلیه عناصری که ممکن است زمانی موی دماغش شوند را کنسل کند . در این صورت وظیفه فعالین خارج از کشور بسیار سنگین است که اجازه چنین معامله ای را ندهند.
حالت سوم اما بازی پیچیده ایست که یک سوی آن نوید پیروزی و به دست آوردن درصد قابل قبولی از خواسته های جنبش آزادیخواهانه و همچنین جلوگیری از وقوع جنگ خانمان سوز است و در سوی دیگر خطر فریب مردم و غرب در آن واحد و تولید سوپاپ اطمینان و تخلیه حجم انبوه فشار ایجاد شده بدون رسیدن به نتیجه ملموس را به دنبال دارد . در این حالت حاکمیت به دنبال آزادی های محدود اجتماعی و شاید سیاسی ، دلجویی از مردم ، توبیخ و حتی تنبیه عوامل سرکوب ، برکناری احمدی نژاد و همچنین شروع تعاملات سازنده با غرب (و نه تعطیلی برنامه هسته ای )... خواهد رفت که با تقویت و تحکیم پایگاه اجتماعی و بین المللی خود خطر حمله نظامی را به حداقل برساند. و اما این که در برابر این بازی احتمالی حکومت چه روشی می بایست در پیش گرفت . و آیا می توان در این کنش و واکنش به رسیدن به قسمتی از اهداف امیدوار بود و یا به صورت کامل آن را کنار گذاشت و در انتظار جنگ نشست ؟ به هر رو می بایست فعالانه در مورد حالات مختلف و نحوه واکنش بحث کرد ، پیشنهادات مختلف ارائه شود .وگرنه منفعلانه با وقایع پیش رو مواجه خواهیم شد و فرصت های احتمالی را از دست خواهیم داد.

خلاصه این که به نظر می رسد سال نود و یک سال نتیجه گیری است. یا حکومت و مردم نتیجه گسست و تضاد شدید را خواهند دید و ایران صحنه جنگ خواهد شد و احتمالا پس ازپرداخت بهایی سنگین جمهوری اسلامی سقوط خواهد کرد ، یا حکومت معامله بزرگ و کثیف خود را انجام خواهد داد و در موضع برتر قرار خواهد گرفت و یا حالت سوم اتفاق خواهد افتاد . آینده نه چندان دور پاسخ این سوال را که احتمالا حالت اول است را خواهد داد .